ورود شما را به سایت مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها گرامی می داریم

از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام / مشاوره

 

از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام / مشاوره

1390/02/17  |  281،224 بازدید

 

 

سئوال:مدتی است از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام هر کار می کنم نمی توانم دوستش داشته باشم.گاهی زیر یک سقف بودن با او برایم مشکل می شود؟

 

چگونه به همسرم علاقمند شوم؟

(از همسرم متنفر شده ام. چه کنم؟)

(تمرین هفته اول و دوم)

زیر نظر خانم الهامه محسنیان، کارشناس ارشد روانشناسی

 

اگر احساس می کنید عشق از زندگی زناشویی تان رخت بربسته و دیگر عاشق همسرتان نیستید، از روی صبر و شکیبایی، مراحل زیر را انجام دهید و تمرین های هفته های آتی را نیز دنبال کنید. انشاءالله بتوانید به سوی ایجاد یک زندگی خوب و شیرین گام بردارید.

 

گام اول: دو قانون غیرقابل انکار  زندگی را بپذیرید.

دو قانون غیرقابل تغییر در زندگی همه زوجین (چه خوشبخت و چه بدبخت، چه پیر و چه جوان، چه با فرزند و چه بی فرزند، چه در ازدواج اول و چه در ازدواج های بعدی و ...) وجود دارد که ما باید این دو قانون را به عنوان بخشی از زندگی خود بپذیریم و باور داشته باشیم:

1)    زندگی همه افراد مملو است از پستی و بلندی، خوبی و بدی، شادی و غم، خنده و گریه، دوست داشتن و نداشتن و ....

پس هیچ زندگی را نمی توان یافت که بدون مشکل باشد. نمی توان گفت بعضی از زوجین در زندگی شان با هیچ مشکلی مواجه نیستند و زندگی آنها همیشه بر وفق مرادشان است. در هیچ زندگی ای نمی توان گفت همیشه و در همه حال زن و شوهر عاشق و معشوق یکدیگرند و هیچ موضوعی باعث ایجاد کدورت میان آنها نمی شود، بلکه حتی عاشق ترین زوج ها هم گاه با هم اختلاف نظرهای بزرگی دارند.

در مورد وجود این قانون در زندگی بشر، احادیث و روایات متفاوتی وجود دارد که بیان کننده این موضوع است که زندگی بشر و به خصوص زندگی مومنین توأم است با سختی ها و مشکلات، و هر کس به نوبه خود در زندگی اش با مشکلات کوچک و برزگ روبرو می شود.

 

امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کنند:

حکایت مومن، حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به این سو و آن سو کج و راست می کنند. مومن هم به واسطه ی بیماریها و دردها کج و راست می شود. اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد، تا اینکه مرگش به سراغش می آید و کمرش را در هم می شکند.

(اصول کافی (ط-الاسلامیه)، ج2،ص 258 (باب شدة ابلاء المومن حدیث25))

 

امام صادق (ع) در جایی دیگر می فرمایند:

چهل شب بر بنده مومن نگذرد، مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد.

(اصول کافی (ط-الاسلامیه)، ج2، ص 254 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 11))

 

پس می بینیم که وجود سختی ها و مشکلات در زندگی و بالطبع در روابط میان زن و شوهر، از ویژگی های طبیعی این دنیا است و هیچ کس از این قائده مستثنی نیست.

 

2)    در وجود هر یک از افراد حتی در بهترین آنها، نقایصی نهفته است و هیچ فردی کامل نیست. از طرفی همه افراد در صفات و ویژگی هایی که دارند با هم متفاوتند.

انسان ممکن الخطا است و هیچ انسانی را (به جز ائمه و معصومین (ع)) نمی توان یافت که در همه ویژگی هایش کامل باشد و هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد. پس طبیعی است که هر یک از زوجین به نوعی دارای نقطه ضعف ها و تفاوت هایی باشند و داشتن انتظاری غیر از این، انتظاری بیهوده است.

 

امام علی (ع) می فرمایند:

مردم همانند درختان اند كه آبشان يكى است و ميوه هايشان گوناگون.

(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحكم و دررالکلم ج2، ص136، ح2097)

 

نتیجه گیری:علی رغم وجود مشکلاتی که در بطن هر زندگی و در وجود هر انسانی نهفته است و با آگاهی از این دو ویژگی ذاتی انسان و جهان هستی، باید بپذیریم که زندگی ما هم از این قائده مستثنی نیست و انتظاری غیرمنطقی است اگر بخواهیم زندگی مان همیشه بر وفق مرادمان باشد، زندگی مان همیشه سرشار از محبت باشد، همیشه همسرمان مطابق میل ما باشد، ما همیشه مطابق میل همسرمان باشیم، هیچ چیز بین ما جدایی نیندازد و ...

 

پس می توانیم علی رغم داشتن مشکلات و علی رغم داشتن اختلاف نظر با همسر و علی رغم وجود برخی نقطه ضعف ها در همسرمان، بازهم زندگی شیرینی داشته باشیم.

 

گام دوم: سه عنصر عشق را در زندگی خود پابرجا کنید.

به نظر یکی از روانشناسان (به نام اشترنبرگ)، عشق یک مثلث است با سه ضلع "صمیمیت"، "وفاداری"، و "روابط زناشویی". اگر می خواهید مجدداً عاشق همسرتان شوید و دوباره او را عاشق خود کنید، این سه ضلع را تا حد امکان در خود و همسرتان قوی کنید.

شاید در ابتدا کمی سخت باشد و یا بگویید چرا من شروع کنم، اما اراده تان را قوی کنید و دست به کار شوید، انشاءالله پشیمان نخواهید شد:

 

1)    روابط صمیمانه ای با همسرتان برقرار کنید:

از هر لحاظ، سعی کنید با همسرتان صمیمی و به او نزدیک شوید، همه راه ها را امتحان کنید، با او از احساسات مثبت و منفی خود صحبت کنید، از افکار، آرزوها، رویاها، علایق، ارزش های مذهبی، ترس ها، اضطراب ها، و مشکلات خود صحبت کنید، در مورد نیازهای جنسی خود صحبت کنید و میل جنسی همسرتان را برانگیزید، با او مهربان باشید، دست های او را بگیرید و او را ببوسید، با او به تفریح و سرگرمی بپردازید، مدت زمانی از روز را با او بگذرانید و از بودن با او لذت ببرید، وقتی او با شما صحبت می کند به گفته هایش گوش سپارید، با او همدلی کنید و نشان دهید او را درک می کنید، به علایق او احترام بگذارید، به او بگویید به تو افتخار می کنم، کلمات محبت آمیز به او بگویید، برای او نامه و پیام های عاشقانه بنویسید، از خطاهای او درگذرید، هر از چندگاهی او را صدا کنید و به او نگاه کنید و لبخند بزنید، و خلاصه از هیچ کوششی مضایقه نکنید.

به او نیز یاد دهید با شما اینگونه باشد. شاید او بلد نیست و نمی داند چگونه باید با شما صمیمانه رفتار کند! شاید برای همیشه لازم باشد به او یادآوری کنید که چگونه باید با شما رفتار کند و این هیچ ایرادی ندارد.

در مورد داشتن روابط صمیمانه با همسر نیز در اسلام تأکید فراوان شده است:

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

این سخن مرد که به همسرش می گوید واقعا ترا دوست دارم، هرگز از قلبش خارج نخواهد شد.

(شافى، جلد 2، ص 138)

بهترین زنان شما، زن هایى ‏هستند که داراى محبت ‏باشند.

(بحار، ج 103، ص 235)

هر چه ایمان انسان کامل تر باشد، به‏ همسرش بیشتر اظهار محبت می نماید.

(بحار، جلد 103)

وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند، خداوند به ديده رحمت به آنان نگاه مى كند.

 (نهج الفصاحه، ص278، ح 621)

 

امام علی (ع) می فرمایند:

با همسرت خوش رفتار باش تا زندگى ات با صفا گردد.

(من لايحضره الفقيه، ج4، ص392، ح5834)

 

2)    به همسرتان وفادار باشید.

به همسرتان وفادار باشید و به گونه ای رفتار کنید که همسرتان هم به شما وفادار بماند و حرف هایی نزنید و کارهایی نکنید که حرمت این موضوع میان شما و همسرتان شکسته شود.

در مورد داشتن پاکدامنی و عفاف در اسلام نیز توصیه های زیادی هم به زن و هم به مرد شده است.

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

پاكدامن باشيد تا زنانتان پاكدامن باشند.

(نهج الفصاحه, ص373، ح 1089)

یا علی! شهوت زن دیگر را خرج زن خود مکن.

(وسائل، ج 14، ص 188 و 120(

بهترین زنان شما، زن عفیف راغب است که در ناموس خود عفت، و به شوهر خود رغبت داشته باشد.

(نهج الفصاحه، حدیث 1534)

حيا خوب است، ولى براى زنان خوب تر است.

(نهج الفصاحه، ص 578، ح 2006)

 

همچنین امام علی (ع) می فرمایند:

چون یکی از شما به زنی نگاه کند و متعجب شود، نزد همسر خود رود که نزد او همانند آنچه دیده است هست. پس برای شیطان بر قلب خود راه باز نکند، چشم خود را از آن زن برگیرد.

(وسائل، ج 14، ص 77(

هرگاه مردی در اثر نگاه به زنی، خوشش آمد، با همسرش همبستر شود، همانا زن مانند زن است. (وسائل، ج 14، ص 73(

محفوظ بودن و پاكدامنى براى سلامتى زن مفيدتر است و زيبايى او را بادوام تر مى كند.

(تصنیف غررالحکم و دررالکلم 405، ح9286)

 

3)    رابطه جنسی مطلوبی با همسرتان داشته باشید.

امروزه مشکلات زناشویی (از جمله سردمزاجی، زودانزالی، و ...) در میان زوجین (چه زن و چه مرد) رواج فراوانی یافته است. سرکوب و بی توجهی به این نیاز طبیعی، آثار نامطلوبی بر روی زوجین می گذارد، مثلاً باعث کاهش صمیمیت میان آنها می شود، باعث بی علاقگی و دور شدن آنها از یکدیگر می شود، باعث می شود زن و شوهر تحریک پذیر شده و با کوچکترین مسئله ای رنجیده خاطر شوند، شور و شعف را در آنها کاهش می دهد، توان مقابله با استرس های روزمره را در آنها کاهش می دهد، باعث می شود فرد احساس کند همسرش او را دوست ندارد، اعتماد بنفس خود را نسبت به بدن خود از دست می دهد، و ....

برای بالابردن کیفیت روابط زناشویی گاه لازم است زن و شوهر مورد مشاوره و آموزش قرار بگیرند. پژوهش ها نشان می دهند که آموزش روابط جنسی، باعث بهبود کیفیت روابط زناشویی و در نتیجه رضایت زوجین از یکدیگر می شود و توان آنها را برای مقابله با مشکلات زندگی بالاتر می برد.

 

اهمیت توجه به روابط زناشویی مطلوب، تاثیر آن بر روی بهداشت روانی زن و شوهر، رعایت برخی مسائل قبل و بعد از رابطه زناشویی و ...، آنقدر مهم و قابل توجه است که حتی در اسلام نیز احادیث و روایات فراوانی در این زمینه هم برای زنان و هم برای مردان وجود دارد:

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

سرگرمی مؤمن سه چیز است: لذت بردن از زنها، گفت و شنود شیرین با برادران و نماز شب.

 (بحار، ص 100، ص 295 ص 220(

مرد را به حال خود بگذارید، با وی در نیاویزید، او را به اجبار به سوی خود نخوانید، مرد نیازمند عشوه گری و طنازی است، نه زور و اجبار

(وسائل الشیعه، ج14، ص85).

آقايان! مطابق ميل خانمتان لباس بپوشيد، در خانه نيز آراسته و دل ربا باشيد ،هوش و حواس همسرتان را ماهرانه به خود جلب کنيد، با اين کار غدد جنسي او را نسبت به خود فعال کنيد و عفت او را نسبت به ديگران فزوني مي بخشيد.  

(وسايل الشیعه، ج 14، ص112)

برای هیچ زنی روا نیست که بخوابد، مگر اینکه خویشتن را به شوهر عرضه کند، به اینکه لباسهایش را در آورد، میان بستر شوهر رود و پوست بدن خویش را به بدن شوهر بچسباند، اگر این کار را بکند خود را عرضه کرده است.

(وسائل ج 14 ص 14 و 126(

 

حضرت امیر (ع) می فرمایند:

وقتی کسی خواست با همسرش همبستر شود، با عجله رفتار نکند که زنها نیز حاجتی دارند. (وسائل الشیعه،ج 14، ص 82 و 83(

همان گونه که در امور جنسي زياده روي نارواست،کم گذاردن و سستي به خرج دادن نيز ناشايست است، روا نيست مرد بيش از 4 ماه، اميزش جنسي با همسر جوان خود را ترک کند حتي اگر مثيبت ديده باشد.

(وسائل الشیعه، ج 14، ص 180(

 

امام صادق (ع) می فرمایند:

مرد بايد مقداري از شهوت خود را نگه دارد که همواره توانايي جنسي داشته باشد، زيرا زن شوهر خود را در امور جنسي توانا بيابد، بهتر از اين است که او را ناتوان ببيند، مرد ناتوان نمي تواند همسر خود را راضي نگه دارد.

(وسائل الشيعه،ج14، ص96 )

 

نتیجه گیری:نگران نباشید، هر یک از این سه جزء به نوبه خود قابل ترمیم هستند. اگر وجود این سه عامل میان شما و همسرتان مطابق میلتان نیست، می توانید به مرور زمان آنها را ترمیم کنید. فقط کمی صبر و حوصله به خرج دهید و راه حل درست را انتخاب کنید. این سه جزء آموختنی هستند و نیاز به یادگیری دارند.

 

یادبگیریم که چگونه باید به همسرمان عشق بورزیم؟ چگونه باید با او صمیمانه برخورد کنیم؟ چگونه باید رابطه زناشویی مطلوبی با او برقرار کنیم؟ چه کنیم که او به ما وفادار بماند؟ چگونه از او بخواهیم به ما عشق بورزد؟ چگونه از او بخواهیم با ما صمیمانه برخورد کند؟ و ...

 

 

تکلیف هفته اول و دوم:

1.     قوانین زیر را با خود تکرار کنید و آنها را ملکه ذهن خود کنید:

*        طبیعی است که من و همسرم تا حدی در زندگی مان با مشکل مواجه شویم.

*        طبیعی است که من و همسرم تا حدی با هم متفاوت باشیم.

*        طبیعی است که هر انسانی ممکن است در زندگی اش اشتباه کند.

2.     به هر طریق ممکن سعی کنید رابطه صمیمانه ای با همسرتان برقرار کنید و او را نیز به این کار تشویق کنید. در این زمینه اطلاعات خود را زیاد کنید، از تجارب افراد موفق استفاده کنید، کتاب بخوانید، مشاوره بروید و ...

3.     به همسرتان وفادار باشید.

4.     روابط زناشویی مطلوبی با همسرتان داشته باشید. در این زمینه با هم صحبت کنید و نظر همدیگر را بپرسید، کتاب بخوانید و به مشاوره بروید.

5.     تمرین های هفته های بعدی ما را دنبال کنید.

 

نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت،

اما می توان شروع کرد و پایان خوبی داشت.

 

    

نظرات

الهام (تایید نشده)
04 ارديبهشت 1393

چیکارکنم باشوهرم اصلابهم اهمیت نمیده هفت ماه ازدواج کردیم

م (تایید نشده)
01 ارديبهشت 1393

سلام من 7سال پیش باپسری به اسم مجید توی بیابان باهم اشنا شدیم بعد ازآن پسر از من خوشش آمد منم اولش نتونستم بگم دوستت دارم وترسیدم خلاصه روز به روز بیشتر عاشق پسر میشدم طوری که پسره هم تاسه سال منتظر جواب از من بود ولی من سکوت کردم وجوابشا ندادم به خدا قسم نتونستم وحالا پشیمان هستم چون به غیر ازآن نمیتونم کسی دیگه ای روتوقلبم جا کنم بارها دعا کردم که برگرده ولی برنگشت وتمام خاستگارهای بعدی هم رد کردم چون نمیتونم زندگی کنم کاش خداوند همان طور که عشقشاتودلم انداخت دوباره بزش گردونه .به امید روزی که دوباره عشقم روببینم.

mosavi
03 ارديبهشت 1393

دوست عزیز ، از این مجید آقا دیگه چی یادته؟! یا دقیقا بگم چی می دونی؟

آیا واقعا می تونست همسر خوبی هم باشه؟ ازدواج فرای یک حس عاشقانه است! پس کمی با خودت منطقی باش ، شاید اشکالی نداشته باشد که شما در اعماق دلتان کسی یا چیزی را با خاطراتی مبهم دوست داشته باشید اما این به معنای این نیست که نمی توانید کس دیگری را دوست داشته باشیو و زندگی خوشبختی داشته باشید. شما خیلی گنگ از رابطه تان حرف زدید مثلا نگفتید او هم واقعا شما را برای زندگی مشترک می خواست یا فقط عشقی اسطوره ای که در سکوت چشمانتان با یکدیگر رد و بدل شد!!!

دوست عزیزم فرصت زندگی کردن را قدر بدانید و باور کنید که خیلی از دخترانی که پله های دادگاه خانواده را بالا و پایین می روند روزی چون شما معتقد بودند که عشقی آسمانی را یافته اند!! پس منطقی باشید و گناه عشق هایی که گاهی از یک هوس سرچشمه می گیرد و یا بدون منطق و پشتوانه عقلی است به گردن خدا نیاندازیم !

ببخشید که کمی سرد و خشن پاسخ شما را داده! آخر خواندن این سخنان از دختری که معلوم است معتقد به خداوند رحمان است ، بعید و کمی دردناک است.

خواندن این حرف ها که : منتظر عاشق 7 سال پیشتان مانده اید؟ اینکه اصلا معلوم نیست او امروز کجاست و چه می کند ؟! شاید حتی متاهل باشد و زندگی خوبی داشته باشد و این دعای شما در پیشگاه خداوند چه معنایی دارد؟ یعنی راضی به بر هم زندن زندگی او هستید.؟! ...

به حکمت های خدا ایمان داشته باشید و خود را از مسیر طبیعی زندگی خارج نکنید ، شاید آن زمان جوانه زدن عشق در درون شما لازم بود و امروز فراموش کردنش... پس منطقی باشید و به خود به نام خدا جفا نکنید و این ها را به حساب خدا ننویسید...

موفق باشید.

دریا (تایید نشده)
01 ارديبهشت 1393

سلام منم مدتی است از دست شوهرم خسته شدم اهل تهرانه بیکاره بیست روز خونه مامانش میره تهران به بهانه کار بعدش یه هفته میاد سر زندگیش شهرستان دیگه خسته شدم خونوادشم که ادمای بی فکری هستن نمیگن بیست روز اینجا چه کار میکنی برو سر زندگیت الان یه ساله دارم اینطوری زندگی میکنم مسخره است مگه نه بچه هم ندارم دو ساله که ازدواج کردم کمکم کنین

mosavi
03 ارديبهشت 1393

دریا جان !

دوست عزیز ! شما چی کارمند هستید؟! چرا نمی توانید همراهش بروید ؟! شاید اگر یکبار همراهی اش کنید و ببینید که او واقعا سر کار می رود انوقت دلتان آرام گیرد ... یا اگر به قول شما او به بهانه کار میرود شاید برای فرار از برچسب بی کاری است که در شهرستان به او می زنند؟  علتش را بیابید . خیلی شاید ها ممکن است پشت این رفتار همسرتان باشد .

حال شما باید چه کنید ؟ ابتدا سعی کنید به سفارش به اقوام و آشنایان کاری در همان شهرستانتان برایش محیا کنید تا به قول خودتان بهانه اش را او او بگیرید . اگر کسی را نمی شناسید که برای همسرتان کاری پیدا کند برایش نذر کنید ، دعا کنید ، به او بگویید که همه دغدغه تان این است که او در کنار شما سر کار برود ، برایش محیطی شیرین را وصف کنید  که او هرگز در کنار خانواده ی پدری اش نداشته است . مثلا بگویید دوست دارم صبح ها برایت قبل از اینکه سر کار بری صبحانه آماده کنم و یا وقتی از کار بر می گردی با پایی داغ به استقبالت بیام... بگذارید لذت کنار شما بودن را حس کند آنوقت شاید کارگری دم در خانه اش را با مدیریتی کلان در تهران عوض نکند.

زیرک باشید. از قوه و استعداد های زنانه یتان بهره گیرید و او را به بند محبتتان بکشید آنوقت خواهید دید که لحظات با شما بودن را با تمام دنیا عوض نمی کند ...

محکم باشید و خودتان رشته ی زندگیتان را در دست بگیرید.

موفق باشید

ندا (تایید نشده)
31 فروردين 1393

به نظر من ما هرچی میکنیم به خودمون صدمه میزنیم چرا ما باید تهمل کنیم حتما ما زنا کتک بخوریم چرا جدا نمیشین چون بچه داریم دارین که دارین چی میشه با بچه هاتون برین اون طور که شوهراتن روانی هستن بچرو به شما میدن اگه هم ندادن بچتون که شما نمیندازه کنار  من ازدواج کردم خوشبختم نیستم هر روز دعوست من خیلی بدبختم نمیدونم چیکار کنم خیلی به حرف مامان باباش گوش میده بهم اهمیت شما ها بگین چکار کنمنمیده دوسش ندارم میخوام جداشم مامان بابام نمیزارن تورو خدا بگین چیگار کنم

mosavi
03 ارديبهشت 1393

ندا جان !

لطفا مشکل خود را کامل و شفاف و با جزئیات بیشتر در قسمت مشاوره ثبت نمایید( لینک آن در ستون سمت چپ سایت قرار داده شده است)

تا مشاورین ما بهتر بتوانند پاسخی کامل و کاربردی به شما بدهند.

میهمان (تایید نشده)
28 فروردين 1393

سلام بعدازشش ماه دوستی باشوهرم ازدواج کردم
الان پشیمونم چون اونجورکه بایدنشناخته بودمش
باهمه دوستام قطع رابطه کردم به خاطرش اما
الان احساس تنهایی زیادی دارم
وقتی مریض بودم وحالم بهم میخورد کتکم زد بااینکه میدونست خون ریزی دارم وتو رحمم یه توموره بازم بالگدبه جونم افتاد وبه برادرام ‌خانوادم جلومامانش فوش داد منوجلو اونازد وبیرونم کردازخونه حالامیگن یعنی مامانش اینامیگن بایدتومعذرت بخوای بهش اس بدی باهم آشتی کنی
من چه کارکنم ؟

mosavi
03 ارديبهشت 1393

شما بخاطر خونریزی احتمالا فقر آهن داشته و اعصابتان ضعیف شده و کمی کنترل کردن خودتان سخت است و احتمالا این نشانه های افسردگی هم از این بیماری شما ناشی می شود . اما ....

از شما نمی پرسیم که شما چه گفته اید و چه کرده اید که همسرتان آنقدر خشمگین شده که پیش چشم مادرش به شما توهین کرده و یا حتی کتکتان زده ؟! اما سوالی دارم به نظر شما اگر خانومی در موقع ناراحتی همسرم سکوت کند و به اصطلاح دهن به دهن نگذارد و حرمت خود را نگه دارد قضیه به اینجا ها خواهد کشید؟1..

شما می توانید از رفتارهایی که کرده اید و به نظر همسرتان و خانواده اش عامل عکس العمل او بوده عذرخواهی کنید اما با اشاره به بیماریتان و عصبی بودنتان در خلال این بیماری به او گوشزد کنید که حقتان این نبوده که چنین رفتاری پاسخ شما باشد.

با نرمی و زبانی مظلومانه هم عذر خواهی کنید و هم او را محکوم کنید . زیرک باشید راه را پیدا خواهید نمود

سحر (تایید نشده)
25 فروردين 1393

سلام من 19سالمه 7ماهه ازدواج كردم شوهرم خيلي دوستم داره اما خيلي بي احساسه حاضرنيست احساسشوبهم بكه من دوست دارم هرشب باهم رابطه  داشته باشم امااون ماهي يه باربه زورخسته شدم دلم نميخواد خودارضايي كنم دارم به خيانت فكرميكنم ازش بدم مياد

میهمان (تایید نشده)
28 ارديبهشت 1393

سلام خواهر من ببخش من اضحارنظرمیکنم خیانت یعنی مرگ،رسوایی،زیرسوال بردن آبروی خودت وخانوادت .پس درست فکرکن وبهترین تصمیم روبگیرزندگی هرشب رابطه داشتن وسکس نیست ازاین پس بادیدگاه عاشقانه به همسرت نگاه کن

میهمان (تایید نشده)
21 ارديبهشت 1393

سعی کن موقع رابطه جنسیتون انقدر بهش خوش بگذره که خودش ازت هر شب بخوادلباسای مختلف عطر های مختلف تنوع در رابطه میتونه بهتون کمک کنه

mosavi
26 فروردين 1393

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید.

میهمان (تایید نشده)
18 فروردين 1393

من هم مدتي بود تنفر وجودم روتسخيركرده بودعلتش هم اينه كه استقلال فكريش به حداقل رسيده تمام مساءل زندكي مابايداز منشورخواهرشوهرمحترم ردبشه جواب اعتراض منم فقط يه جمله است توكهميدوني اون ناراحت ميشه.ولي جديدا كشف كردم خودش هم خسته است ولي جالب اينجابودكه شك كردم اونم داره متنفرميشه بدجوربه من برخوردنتيجه اين شدكه بااون جوري مداراكنم كه دوست دارم با خودم رفتار بشه طفلك نميدونه جرامن ناكهان آدم شدم .ترجيح دادم مثل قهرمان داستانهاخودم نجات دهنده زندكيم باشم شرايط عوض نميشه ولي بايدسياست اداره خانواده رو باحفظ صداقت تغييربدم همين..توجواب خودم:اري شودولي به خون جكرشود..بايدبشودوكرنه همين الان هم جكرم خونه..براي همه شما دوستان كشف راه نرفته زندكيتون روارزومندم

مولی (تایید نشده)
18 فروردين 1393

مدتی که از همسرم دلسرد شدم یه خانم 27سالم که 6ساله ازدواج کردم و یه بچه 4ساله دارم دلیلشم سردی وبی توجهی همسرمه واقعا دیگه خسته شدم هرکاری میکنم تو ذقم میزنه وسعی میکنه ارزش کارمو پایین بیاره من دوست دارمو ارایش کنم و بخودم برسم رنگ مو وغیره اما اون میگه دوست نداره وهر بار ارایش میکنم میگه این مواد سرطانی چیه تو صورتت
زدی در ضمن منظوررم زینت تو خونست چون من خودم آدم شمعتقدیم من علاقه زیادی به انواع هنر دارم از جمله اشپزی دردستپختمم خوبه وغذارو بدون تزیین ونوشتم اسم شوهر و بچم سر سفره نمیذارم اما اون همش یه ایرادی پیدا میکنه ومیگره صد بار بش گفتم وقتی ایرادی تو کارم میبینی اول اون ده کاری که بدون ایراد دیدی رو یه تشکری بکن بعدبگو خانم فلان چیز ایراد داره تولدا ومناسبتارو خودم به اب واتش میزنم
وهدیه میگیرمو بهترین کیکرو درست میکنم آخرش اون تولد
2منو یادش میره سلام حالا شما بگید من چه کنم اصلا براش مهم نیس من ناراحت بشم وهر حرفی دلش میخاد میزنه همه رابطه زنو شوهر براش معنی سکس رو میدی همه دنیا یعنی سکس اما یه عالمه سیر وپیاز وتربچه میخوره چون معتقدبرا سلامتی مفید وبع درخواست سکس میکنه بااین حال چون من ادم معتقدین تو این 6سال فقط یه بار اجابتش نکردم که برای شش سال فکر میکنم اصلا بحساب نیاد اما هرچی براش توضیح میدم که همونطو ر که سکس برات مهمه احساساتو عواطف برامن مهمه بازم توجه نمیکته وواقعا معتقده که هر مشکلی باشه بعد از سکس حل میشه خیلی باش صحبت کردم ولی فایده نداره همش حق بجانبه واگه حرف من حاویانتقاد حتی سازنده واصولی باشه شروع میکنه به ایرادت منو ردیف کردن که مبادا کم نیاره خستم خواهش میکم راهنماییم کنید

شهرزاد (تایید نشده)
17 فروردين 1393

شوهرمنم روانیه بااینکه چندسال دنبال راضی کردن خودمو خونوادم بوده ولی از بعد از ازدواج سر هر چیزی سیاه وکبودم میکرد الان بعد از پنج سال وباداشتن دختر یه سالو نیمم بدتر شده حرفای خیلی سختی بهم میزنه همه کارامو بی منتی میکنه در صورتیکه زندگی مادرش دست ما جاریا می چرخه ده ماه از خواهر سرطانیش نگه داری کردیم ولی شوهرم دستشو بلند میکنه دهنشو باز حتی جلو دخترمم رعایت نمیکنه تو عصبانیت کارای عجیبی میکنه مثلا وسط خیابون ترمز میکنه بعد داد میزنه تند تند دنده رو حرکت میده تا از جاش دربیاد جالب نه دخترمم خیلی وحشت میکنه دلم واسش میسوزه حالم از شوهرم بهم می خوره از حیوون وحشی تره

میهمان (تایید نشده)
12 ارديبهشت 1393

یکی مثل شوهر شما رو هم من دارم تحمل می کنم. لعنتی  ازش متنفرم

میهمان (تایید نشده)
06 ارديبهشت 1393

I am so sorrrrrrrrrrrrrrrrrrrry!!!!

دل شکسته (تایید نشده)
16 فروردين 1393

سلام از نامزدم متنفرم
22سالمه و 3 ساله که عقدم از نامزدم متنفرم میخوام ازش جدا بشم ولی اون میخواد منو به زور نگه داره با اینکه ازش متنفرم ولی از طلاق هم میترسم
(راهنماییم کنید چکار کنم دارم دیوونه میشم)

ندا (تایید نشده)
31 فروردين 1393

به نظر من جداشو چرا میترسی مگه خوبه که عروسی کنی بعد جدا شی من جدا نشم حالا پشیمونم

زن تنها (تایید نشده)
18 ارديبهشت 1393

دوست عزیزم کاش جدایی به این آسونی که شما گفتین بود_من 4سال ازدواج کردم تو این مدت باهم رابطه جنسی نداشته اول مشکل نداشت بعدش ناتوانی جنسی پیدا کرد_دوست دختر داره ازون درخواست سکس میکنه_تا نصف شب با دخترا چت میکنه وفیس بوکی_3سال بیکاره_زندان رفته_بهم محبت نمیکنه_شاید باورت نشه همه جور محبتی بهش کردم_؛خیلی چشم چرونه_خیلی سعی کردم با رسیدن به خودم و همیشه تمیز و مرتب بودنم چشم و دلشو سیر کنم ولی نشد_زن گرمی هستم_خیلی کارا کردم که کمتر زنی انجام میداد_انقدر افسرده شده بودم که 2بار خودکشی کردم حتی_حالا هم قصد جدا شدن دارم ولی شوهرم تهدید میکنه که خانوادمو اذیت میکنه و یک کاری میکنه به مرگ راضی شم_خانواده خوبی نداره عقلا دلم به اونا خوش باشه_الانم تنها آرزوم فقط مرگه که با مرگ ازش جدا بشم

mosavi
16 فروردين 1393

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید.

هستی (تایید نشده)
15 فروردين 1393

سلام.20سالمه 9سال بودبه پسرخالم ک دوسال ازم بزرگتره علاقه مندبودم نمیدونم این حس دوطرفه بودیا یطرفه امااونم کارایی میکردمثل اینکه ب زنداییم گفته بودهستی زن منه اماباباش اونوبه من نمیده و...بااین حال من دوسش داشتم خواهرش همش توگوشم میخوندک برادرم بادوستم رابطه جنسی داشته واین حرفهامنونسبت ب اون سردکردمن پرستاری قبول شدم واون دخترهم ک باپسرخالم میگفتن رابطه داره بایه پرستارپولدارازدواج کردوبگفته خواهرش دیگ ب پسرخالم محل نداد.حالاپسرخالم میخادبامن ازدواج کن درصورتی ک من دیگ اونومناسب خودم نمیبینم وبه همه پسرامشکوکم وچون خاستگارهاموردمیکنم وتوخانواده مادخترهاباسن کم ازدواج میکنن پشتم حرفه!ازطرفی خاستگارهایی ک برام میان به دلم نمیشینن من بایدچکارکنم؟؟؟؟راسی پسرخالم قبل قبولیم تودانشگاه موضوع ازدواجوبه خودم گف اما الان حس میکنم براموقعیتمه ک اومده!!!بنظرتون چطوربه یکدوم ازخاستگارام جواب بدم؟؟؟؟

میهمان (تایید نشده)
15 فروردين 1393

من هم از شوهرم. متنفرم اىن تقریبا ی جورایی داره تو ایران اپیدمی میشه

اعظم (تایید نشده)
12 فروردين 1393

سلام .خسته نباشید. من یه دختر 23 ساله هستم .تازه فارغ التحصیل شدم لیسانس دارم.من 4 سال یه آقایی رو خیلی دوس داشتم الانم دارم. دوس دارم ازدواج کنم ولی به خدا اعتماد ندارم فکر میکنم ازدواج کردن با کسی که دوس نداری مثلا از سطح خودت پائین تر زوره که همه بهش میگن قسمت اصلا قسمت درسته؟یعنی خدا به اجبار یکی رو سر راهت میذاره که اصلا بهت نمیخوره.خیلی دوس دارم مثل قبل با خدا دوس شم تورو خدا بگید که هیچی اجبار نیست؟مگه خدا اختیار نداده که خودمون واسه زندگیمون تصمیم بگیریم؟

رها (تایید نشده)
02 فروردين 1393

منم خیلی خسته ام شوهرم انقدر به مادرش اهمیت میده به من توجه نداره مامانش هر جا میخواد بره میبردش ولی هیچ سالی عید منو هیجا نمیبره بجز خونهمامانم تازه نه با خوشی. تازه این چیزی نیست اصلا نمیدونم جیکار میکنه .با وضع مالی خوب منو با هزار بدبختی پیشه مادر شوهر نگهه داشته.اصلا هم براش اهمیت ندارم.همیشه هم منو با مادرش برده مسافرت. همیشه هم سرش به کارش گرمه وسه همچی پول نیست خلاصه تا تونسته زده تو سره منه همیشه تحقیرم کرده پیشه خانوادشو ...

میهما (تایید نشده)
27 تير 1393

خودت قبول کردی پیش مادرشوهرت باشی؟؟؟؟؟؟ اگه اره که پس حرف نزن بعدشم اینجور که تو داشتی حرف میزدی احساس میکنم خیلی بهونه گیری درمورد خونه مادرتم بایدبگم ببین خونواده ات با همسرت رابطه ی احترام امیزی دارن یا نه یا مثلا خونوادت تو زندگیتون دخالت میکنن یا نه اخه تو ایران الان رایج شده دخالت فقط مختص خونواده مرد مشکل ودخالت خونواده زن مشکلی نیست درواقع خانم ها دوست دارند فقط با خونواده ی خودشون باشند انگار شوهرشون اززیر بوته به عمل اومده احترام پدرمادر همسرم کشک درضمن کامنتاتون رو خوندم باید بگم چه مرد چه زن وقتی ازدواج میکنن باید سطح توقعاتشون رو پایین بیارن نفس ازدواجودرک کرده باشن بابا شماها که خودتون به زور تحمل میکنین(بوق!!!) ازدواج میکنین درضمن من اینارو به عنوان یه دختر که خواهراش ازدواج کردن باتوجه به زندگی اونا وزندگیا اطرافم میگم

میهمان (تایید نشده)
17 اسفند 1392

شوهرمن شکاک وروانیه  ازش متنفرم داد میزنه مثل زنا جیغ میکشه اگه فیلم ببینه باهاش همزا د پنداری میکنه وبا من قه میکنه در خونه را قفل می.کنه از گشنگی بمیریم نونم نمیخره

سامی (تایید نشده)
06 اسفند 1392

سلام من 9 ساله ازدواج کردم یه دختر 8 ساله دارم
با سختی و بدون کمک حتی پدر و مادرامون تونستیم صاحب خونه بشیم سخت بود ولی شد
یه مدتیه از زندگیم سیرم دلم سمت یه آشنا میره
عذاب وجدان داره داغونم میکنه ولی اون آدم از فکرم بیرون نمیره
نمی تونم به حس سابق که با همسرم داشتم برگردم البته اون آقا هم تا فهمید متاهلم کمرنگ کرد حضورشو
حس می کنم فقط با اون راحتم وقتی پیشش بودم انگار تو آسمونا بودم دیگه به مشکلات زندگی فکر نمی کردم
من زود مادر شدم حس می کنم زندگی مزخرفی دارم و با اون آدم جدید خوش بخت ترم
لطفا کمکم کنید

میهمان (تایید نشده)
06 ارديبهشت 1393

بنظر من خیلی ناشکری عزیزم!
چاره ی تو فقط اینه که با خدا خلوت کنی و ازش کمک بخوای . مطمئن باش کمکت میکنه

میهمان (تایید نشده)
25 فروردين 1393

مشکل شما نداشتن نعمت و خوشی توی زندگی تون نیست مشکل شما ندیدن تمام چیزهایی که خیلی ها حتی آرزوشو دارند مادرم همیشه می گفت : خدا که همه رو با چوب نمی زنه گاهی لزت نبردن از زندگی خوب یا نه حتی نسبتا خوب همون چوب خداست شما اگر باوجود این همه سال فراز و نشیب .خوشی و بدی خنده و گریه کنار همسرتون و از مهم تر وجود نازنین 8 ساله نمی تونید خوشحال باشید بدونید که هیچ کس و هیچ چیز دیگری هم شما رو خوشحال نمی کنه پیش خدا توبه کنید و از اون لذت بردن از زندگی تون رو خواستار باشید

میهمان (تایید نشده)
16 فروردين 1393

به هیچ مردی اعتماد نکن فقط به فکر بچه ات باش

mosavi
05 فروردين 1393

شما می توانید پاسخ سوال خود را در لینک زیر مشاهده نمایید.

http://www.islamshenasi.ir/node/1388

میهمان (تایید نشده)
25 اسفند 1392

سلام عزیزم . تا زمانی که با کسی دیگه در ارتباط هستی نمیتونی به زندگی و همسر خودت دل ببندی . فایل های صوتی دکتر فرهنگ هولاکویی رو دانلود کن و گوش کن . مخصوصا فایل " 50 باید و نباید زندگی زناشویی"

میهمان (تایید نشده)
24 بهمن 1392

با سلام.وقتی بچه بودم مادرم مردو پدرم ازدواج مجدد کرد.من با مادر بزرگم زندگی میکردم.تا اینکه با شوهر فعلیم اشنا شدم.10سال با هم دوست بودیم.بعد از 10سال با رضایت هر دو خانوادهازدواج کردیم.دوران عقد متوجه شدم خواهرشوهر کوچکم که همسرم خیلی به او علاقه داره با من ناسازگاره.اوایل زندگی خیلی کتک کاری کردیم ودر نهایت من کوتاه اومدم.الان پس از 1سال ونیم باردارم.وبه خاطر شرایط خاص بارداری اجازه نزدیکی نداریم.شوهرم یه مدت همش از کارام و قیافمو زندگی ایراد میگیره.وقتی باهم بیرون میریم با دعوا واعصاب خوردی برمیگردیم طوری که اصلا دلم نمیخواد باهاش بیرون برم.هرچی هوس میکنم واسم میخره ولی وقتی خونه است حتی به حرف زدننمم گیر میده.البته قبلا هم تو خونه غرغر میکرد ولی الان همش به خاطر کارامو قیافم تحقیرم میکنه.اعتماد به نفسم رو از دست دادم.میخوام جدا شم.ولی جایی برای برگشت ندارم.لطفا راهنماییم کنید

میهمان (تایید نشده)
23 بهمن 1392

سلام منم از زندگی خسته شدم سیزده ساله که ازدواج کردم دو پسر دارم تمام زندگی قرض و بد بختی داشتیم حالا که قرضهامون تموم شده شوهرم باز هم خساست میکنه جرات ندارم بگم چیزی میخوام با ناراحتی برخورد میکنه یا توهین وتحقیر به خدا دیگه خسته شدم فقط به خطر بچه ها تحمل میکنم

هلما (تایید نشده)
22 بهمن 1392

شوهرم نسبت به من غیرت نداره دارم میمیرم بامن رابطه جنسی نداره بهش میگم دلت میخواد به انحراف کشیده بشم سکوت میکنه 5ساله ازدواج کردم بچه ندارم

میهمان (تایید نشده)
19 ارديبهشت 1393

شوهر منم همینطور..واقعا خستم....اعتماد بنفس ام نابود کرده...

میهمان (تایید نشده)
12 اسفند 1392

سلام..منم همینطورمT_T:-\:'(

میهمان (تایید نشده)
21 بهمن 1392

منم شوهرمو دوست ندارم دوست دارم بمیرم

میهمان (تایید نشده)
31 فروردين 1393

تو چرا بميرى الهى شوهرت بميره

میهمان (تایید نشده)
18 فروردين 1393

منم دوسش ندارم و هر روز بیشتر ازش بدم میاد.اما به خاطر پدر و مادرم باهاش زندگی میکنم چون بیمارند و اگه بفهمند ما مشکل داریم خدای نکرده اتفاقی براشون میفته ولی از خدا میخوام سزای اعمالشو ببینه

میهمان (تایید نشده)
28 ارديبهشت 1393

مثل من :-(

میهمان (تایید نشده)
19 بهمن 1392

سلام من 19 سالمه 3 ساله که با مردی که از خودم 4 سال بزرگ تره ازدواج کردم.گاهی اوقات خیلی دوسش دارم گاهی ازش متنفر میشم.بعضی وقتا فک میکنم با یه بچه ازدواج کردم.یا با یه زن.آخه وقتی دعوامون میشه خودشو میزنه به مریضی و میگه مثلا نفسم داره بند میاد ولی میدونم فیلمه.عصبی میشم ازین کاراش.همش فک میکنم قراره جدا بشیم.مادر پدرم هم وقتی 3 سالم بود جدا شدن.برای همین جدا شدن و طلاق برام از بقیه عادی تره.خیلی میترسم.من میخوام داروسازی بخونم امسال کنکور دارم و درسام خوبه و احتمال زیاد قبول میشم.موقع درس خوندن همش تو فکرم اینه که اگه قبول بشم دیگه شوهرم به من نمیخوره.الان اونم دانشجو هست اما درساش خیلی بده میترسم تموم نکنه درسشو.اگه امکانش هست کمکم کنید.چجوری این افکاره بد رو دور کنم از خودم?این فکرا داره دیوونم میکنه.اینم بگم پدرم با ازدواجم مخالف بود واسه همین همش فکر میکنم کارم اشتباه بوده.

میهمان (تایید نشده)
13 بهمن 1392

4سال با همسرم دوست بودم .الان 5 ماهه ک عقد کردیم من دوستش داشتم اما چند روزه ک احساس میکنم دوستش ندارم چون ناخوداگاه اونوبا برادرم یا بقیهه مقایسه میکنم و دلم میخواد مثل اونا شوخ طبع باشه اما نیست در حالی ک مرد خوب و خوش اخلاقو پاکیه و منو دوست داره.توروخدا کمکم کنید چرا اینجوری شدم؟ هر کاری میکنم که دوباره حس قبل برگرده نمیشه،سه روزه ک اینطوری شدم، از استرس نصف شب از خاب میپرم مترسم این علاقم برنگرده و همینطوری باقی بمونم..

mosavi
08 اسفند 1392

 

شما می توانید پاسخ خود را در لینک زیر مشاهده نمایید.

http://islamshenasi.ir/node/1360

 

توجه توجه!!

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید

میهمان (تایید نشده)
08 بهمن 1392

ازشوهرممتنفرم بخاطرکتک های قبلاهروقت نگاهش میکنم یائم میادفقط بخاطردخترم به روی خودم نمیارم

میهمان (تایید نشده)
04 بهمن 1392

21سالمه سه سال قبل به ازدواجی که طبق میلم نبودتن دادم.هیچ راضی به ازدواج نبودم.از همون روز اول ازش متنفر بودم وهنوز هم هستمطوری که آرزوی مرگشو دارم.توی این سه سال یه روز بدون اختلاف نداشتیم.از اونجایی که طلاق تو فامیل یعنی قتل ما هم مجبوریم بسازیم.خانواده ام از حالم خبر ندارن اگه بفهمن دعوام میکنن.توشهر غربت تنهام.به هزار درد مبتلا شدم.ناراحتی قلبی گرفتم فشارهای روحی روانی ناراحتی اعصاب .هیچ دکتری هیچ مشاوری درد منو دوا نکرده.کابوس های شبانه و درد قلب ومیگرن دست از سرم برنمیداره.به هیچ کی نمیتونم بگم خسته ام خیلی خسته.

میهمان (تایید نشده)
04 ارديبهشت 1393

عزیز دلم تو تنها نیستی مثل تو هم هستند غصه نخور چاره ای جز تحمل نیست یا باید بسازی زندگیتو یا رهاش کنی من و تو که نمیتونیم همه چی رو درست کنیم منم مثل تو داغون داغونم اما سکوت کردم با ورزش خودتو سرگرم کن انرزیتو بذار سر یه هنر سر یه سرگرمی که آرومت کنه به این باور رسیدم که هیچ کس همدمم نیست بجز خدا پس بیشتر از این خودتو داغون نکن 21 سال سنی نیست که خودتو جوونیتو از دست بدی پاشو از جات فکر و خیال و مشکلات رو بریز تو سطل زباله هیججی جای سلامتی رو نمیتونه بگیره خوتو نگه دار عزیزم خواستی باهم در تماس باشیم

میهمان (تایید نشده)
10 اسفند 1392

بمیرم الهی

کليه حقوق اين سايت متعلق به مدرسه علمیه اسلامی شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

آمار سایت

  • بازدید کل: 7,925,806

    اوقات شرعي