ورود شما را به سایت مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها گرامی می داریم

از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام / مشاوره

 

از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام / مشاوره

1390/02/17  |  281،208 بازدید

 

 

سئوال:مدتی است از همسرم و رفتارهایش متنفر شده ام هر کار می کنم نمی توانم دوستش داشته باشم.گاهی زیر یک سقف بودن با او برایم مشکل می شود؟

 

چگونه به همسرم علاقمند شوم؟

(از همسرم متنفر شده ام. چه کنم؟)

(تمرین هفته اول و دوم)

زیر نظر خانم الهامه محسنیان، کارشناس ارشد روانشناسی

 

اگر احساس می کنید عشق از زندگی زناشویی تان رخت بربسته و دیگر عاشق همسرتان نیستید، از روی صبر و شکیبایی، مراحل زیر را انجام دهید و تمرین های هفته های آتی را نیز دنبال کنید. انشاءالله بتوانید به سوی ایجاد یک زندگی خوب و شیرین گام بردارید.

 

گام اول: دو قانون غیرقابل انکار  زندگی را بپذیرید.

دو قانون غیرقابل تغییر در زندگی همه زوجین (چه خوشبخت و چه بدبخت، چه پیر و چه جوان، چه با فرزند و چه بی فرزند، چه در ازدواج اول و چه در ازدواج های بعدی و ...) وجود دارد که ما باید این دو قانون را به عنوان بخشی از زندگی خود بپذیریم و باور داشته باشیم:

1)    زندگی همه افراد مملو است از پستی و بلندی، خوبی و بدی، شادی و غم، خنده و گریه، دوست داشتن و نداشتن و ....

پس هیچ زندگی را نمی توان یافت که بدون مشکل باشد. نمی توان گفت بعضی از زوجین در زندگی شان با هیچ مشکلی مواجه نیستند و زندگی آنها همیشه بر وفق مرادشان است. در هیچ زندگی ای نمی توان گفت همیشه و در همه حال زن و شوهر عاشق و معشوق یکدیگرند و هیچ موضوعی باعث ایجاد کدورت میان آنها نمی شود، بلکه حتی عاشق ترین زوج ها هم گاه با هم اختلاف نظرهای بزرگی دارند.

در مورد وجود این قانون در زندگی بشر، احادیث و روایات متفاوتی وجود دارد که بیان کننده این موضوع است که زندگی بشر و به خصوص زندگی مومنین توأم است با سختی ها و مشکلات، و هر کس به نوبه خود در زندگی اش با مشکلات کوچک و برزگ روبرو می شود.

 

امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کنند:

حکایت مومن، حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به این سو و آن سو کج و راست می کنند. مومن هم به واسطه ی بیماریها و دردها کج و راست می شود. اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد، تا اینکه مرگش به سراغش می آید و کمرش را در هم می شکند.

(اصول کافی (ط-الاسلامیه)، ج2،ص 258 (باب شدة ابلاء المومن حدیث25))

 

امام صادق (ع) در جایی دیگر می فرمایند:

چهل شب بر بنده مومن نگذرد، مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد.

(اصول کافی (ط-الاسلامیه)، ج2، ص 254 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 11))

 

پس می بینیم که وجود سختی ها و مشکلات در زندگی و بالطبع در روابط میان زن و شوهر، از ویژگی های طبیعی این دنیا است و هیچ کس از این قائده مستثنی نیست.

 

2)    در وجود هر یک از افراد حتی در بهترین آنها، نقایصی نهفته است و هیچ فردی کامل نیست. از طرفی همه افراد در صفات و ویژگی هایی که دارند با هم متفاوتند.

انسان ممکن الخطا است و هیچ انسانی را (به جز ائمه و معصومین (ع)) نمی توان یافت که در همه ویژگی هایش کامل باشد و هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد. پس طبیعی است که هر یک از زوجین به نوعی دارای نقطه ضعف ها و تفاوت هایی باشند و داشتن انتظاری غیر از این، انتظاری بیهوده است.

 

امام علی (ع) می فرمایند:

مردم همانند درختان اند كه آبشان يكى است و ميوه هايشان گوناگون.

(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحكم و دررالکلم ج2، ص136، ح2097)

 

نتیجه گیری:علی رغم وجود مشکلاتی که در بطن هر زندگی و در وجود هر انسانی نهفته است و با آگاهی از این دو ویژگی ذاتی انسان و جهان هستی، باید بپذیریم که زندگی ما هم از این قائده مستثنی نیست و انتظاری غیرمنطقی است اگر بخواهیم زندگی مان همیشه بر وفق مرادمان باشد، زندگی مان همیشه سرشار از محبت باشد، همیشه همسرمان مطابق میل ما باشد، ما همیشه مطابق میل همسرمان باشیم، هیچ چیز بین ما جدایی نیندازد و ...

 

پس می توانیم علی رغم داشتن مشکلات و علی رغم داشتن اختلاف نظر با همسر و علی رغم وجود برخی نقطه ضعف ها در همسرمان، بازهم زندگی شیرینی داشته باشیم.

 

گام دوم: سه عنصر عشق را در زندگی خود پابرجا کنید.

به نظر یکی از روانشناسان (به نام اشترنبرگ)، عشق یک مثلث است با سه ضلع "صمیمیت"، "وفاداری"، و "روابط زناشویی". اگر می خواهید مجدداً عاشق همسرتان شوید و دوباره او را عاشق خود کنید، این سه ضلع را تا حد امکان در خود و همسرتان قوی کنید.

شاید در ابتدا کمی سخت باشد و یا بگویید چرا من شروع کنم، اما اراده تان را قوی کنید و دست به کار شوید، انشاءالله پشیمان نخواهید شد:

 

1)    روابط صمیمانه ای با همسرتان برقرار کنید:

از هر لحاظ، سعی کنید با همسرتان صمیمی و به او نزدیک شوید، همه راه ها را امتحان کنید، با او از احساسات مثبت و منفی خود صحبت کنید، از افکار، آرزوها، رویاها، علایق، ارزش های مذهبی، ترس ها، اضطراب ها، و مشکلات خود صحبت کنید، در مورد نیازهای جنسی خود صحبت کنید و میل جنسی همسرتان را برانگیزید، با او مهربان باشید، دست های او را بگیرید و او را ببوسید، با او به تفریح و سرگرمی بپردازید، مدت زمانی از روز را با او بگذرانید و از بودن با او لذت ببرید، وقتی او با شما صحبت می کند به گفته هایش گوش سپارید، با او همدلی کنید و نشان دهید او را درک می کنید، به علایق او احترام بگذارید، به او بگویید به تو افتخار می کنم، کلمات محبت آمیز به او بگویید، برای او نامه و پیام های عاشقانه بنویسید، از خطاهای او درگذرید، هر از چندگاهی او را صدا کنید و به او نگاه کنید و لبخند بزنید، و خلاصه از هیچ کوششی مضایقه نکنید.

به او نیز یاد دهید با شما اینگونه باشد. شاید او بلد نیست و نمی داند چگونه باید با شما صمیمانه رفتار کند! شاید برای همیشه لازم باشد به او یادآوری کنید که چگونه باید با شما رفتار کند و این هیچ ایرادی ندارد.

در مورد داشتن روابط صمیمانه با همسر نیز در اسلام تأکید فراوان شده است:

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

این سخن مرد که به همسرش می گوید واقعا ترا دوست دارم، هرگز از قلبش خارج نخواهد شد.

(شافى، جلد 2، ص 138)

بهترین زنان شما، زن هایى ‏هستند که داراى محبت ‏باشند.

(بحار، ج 103، ص 235)

هر چه ایمان انسان کامل تر باشد، به‏ همسرش بیشتر اظهار محبت می نماید.

(بحار، جلد 103)

وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند، خداوند به ديده رحمت به آنان نگاه مى كند.

 (نهج الفصاحه، ص278، ح 621)

 

امام علی (ع) می فرمایند:

با همسرت خوش رفتار باش تا زندگى ات با صفا گردد.

(من لايحضره الفقيه، ج4، ص392، ح5834)

 

2)    به همسرتان وفادار باشید.

به همسرتان وفادار باشید و به گونه ای رفتار کنید که همسرتان هم به شما وفادار بماند و حرف هایی نزنید و کارهایی نکنید که حرمت این موضوع میان شما و همسرتان شکسته شود.

در مورد داشتن پاکدامنی و عفاف در اسلام نیز توصیه های زیادی هم به زن و هم به مرد شده است.

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

پاكدامن باشيد تا زنانتان پاكدامن باشند.

(نهج الفصاحه, ص373، ح 1089)

یا علی! شهوت زن دیگر را خرج زن خود مکن.

(وسائل، ج 14، ص 188 و 120(

بهترین زنان شما، زن عفیف راغب است که در ناموس خود عفت، و به شوهر خود رغبت داشته باشد.

(نهج الفصاحه، حدیث 1534)

حيا خوب است، ولى براى زنان خوب تر است.

(نهج الفصاحه، ص 578، ح 2006)

 

همچنین امام علی (ع) می فرمایند:

چون یکی از شما به زنی نگاه کند و متعجب شود، نزد همسر خود رود که نزد او همانند آنچه دیده است هست. پس برای شیطان بر قلب خود راه باز نکند، چشم خود را از آن زن برگیرد.

(وسائل، ج 14، ص 77(

هرگاه مردی در اثر نگاه به زنی، خوشش آمد، با همسرش همبستر شود، همانا زن مانند زن است. (وسائل، ج 14، ص 73(

محفوظ بودن و پاكدامنى براى سلامتى زن مفيدتر است و زيبايى او را بادوام تر مى كند.

(تصنیف غررالحکم و دررالکلم 405، ح9286)

 

3)    رابطه جنسی مطلوبی با همسرتان داشته باشید.

امروزه مشکلات زناشویی (از جمله سردمزاجی، زودانزالی، و ...) در میان زوجین (چه زن و چه مرد) رواج فراوانی یافته است. سرکوب و بی توجهی به این نیاز طبیعی، آثار نامطلوبی بر روی زوجین می گذارد، مثلاً باعث کاهش صمیمیت میان آنها می شود، باعث بی علاقگی و دور شدن آنها از یکدیگر می شود، باعث می شود زن و شوهر تحریک پذیر شده و با کوچکترین مسئله ای رنجیده خاطر شوند، شور و شعف را در آنها کاهش می دهد، توان مقابله با استرس های روزمره را در آنها کاهش می دهد، باعث می شود فرد احساس کند همسرش او را دوست ندارد، اعتماد بنفس خود را نسبت به بدن خود از دست می دهد، و ....

برای بالابردن کیفیت روابط زناشویی گاه لازم است زن و شوهر مورد مشاوره و آموزش قرار بگیرند. پژوهش ها نشان می دهند که آموزش روابط جنسی، باعث بهبود کیفیت روابط زناشویی و در نتیجه رضایت زوجین از یکدیگر می شود و توان آنها را برای مقابله با مشکلات زندگی بالاتر می برد.

 

اهمیت توجه به روابط زناشویی مطلوب، تاثیر آن بر روی بهداشت روانی زن و شوهر، رعایت برخی مسائل قبل و بعد از رابطه زناشویی و ...، آنقدر مهم و قابل توجه است که حتی در اسلام نیز احادیث و روایات فراوانی در این زمینه هم برای زنان و هم برای مردان وجود دارد:

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

سرگرمی مؤمن سه چیز است: لذت بردن از زنها، گفت و شنود شیرین با برادران و نماز شب.

 (بحار، ص 100، ص 295 ص 220(

مرد را به حال خود بگذارید، با وی در نیاویزید، او را به اجبار به سوی خود نخوانید، مرد نیازمند عشوه گری و طنازی است، نه زور و اجبار

(وسائل الشیعه، ج14، ص85).

آقايان! مطابق ميل خانمتان لباس بپوشيد، در خانه نيز آراسته و دل ربا باشيد ،هوش و حواس همسرتان را ماهرانه به خود جلب کنيد، با اين کار غدد جنسي او را نسبت به خود فعال کنيد و عفت او را نسبت به ديگران فزوني مي بخشيد.  

(وسايل الشیعه، ج 14، ص112)

برای هیچ زنی روا نیست که بخوابد، مگر اینکه خویشتن را به شوهر عرضه کند، به اینکه لباسهایش را در آورد، میان بستر شوهر رود و پوست بدن خویش را به بدن شوهر بچسباند، اگر این کار را بکند خود را عرضه کرده است.

(وسائل ج 14 ص 14 و 126(

 

حضرت امیر (ع) می فرمایند:

وقتی کسی خواست با همسرش همبستر شود، با عجله رفتار نکند که زنها نیز حاجتی دارند. (وسائل الشیعه،ج 14، ص 82 و 83(

همان گونه که در امور جنسي زياده روي نارواست،کم گذاردن و سستي به خرج دادن نيز ناشايست است، روا نيست مرد بيش از 4 ماه، اميزش جنسي با همسر جوان خود را ترک کند حتي اگر مثيبت ديده باشد.

(وسائل الشیعه، ج 14، ص 180(

 

امام صادق (ع) می فرمایند:

مرد بايد مقداري از شهوت خود را نگه دارد که همواره توانايي جنسي داشته باشد، زيرا زن شوهر خود را در امور جنسي توانا بيابد، بهتر از اين است که او را ناتوان ببيند، مرد ناتوان نمي تواند همسر خود را راضي نگه دارد.

(وسائل الشيعه،ج14، ص96 )

 

نتیجه گیری:نگران نباشید، هر یک از این سه جزء به نوبه خود قابل ترمیم هستند. اگر وجود این سه عامل میان شما و همسرتان مطابق میلتان نیست، می توانید به مرور زمان آنها را ترمیم کنید. فقط کمی صبر و حوصله به خرج دهید و راه حل درست را انتخاب کنید. این سه جزء آموختنی هستند و نیاز به یادگیری دارند.

 

یادبگیریم که چگونه باید به همسرمان عشق بورزیم؟ چگونه باید با او صمیمانه برخورد کنیم؟ چگونه باید رابطه زناشویی مطلوبی با او برقرار کنیم؟ چه کنیم که او به ما وفادار بماند؟ چگونه از او بخواهیم به ما عشق بورزد؟ چگونه از او بخواهیم با ما صمیمانه برخورد کند؟ و ...

 

 

تکلیف هفته اول و دوم:

1.     قوانین زیر را با خود تکرار کنید و آنها را ملکه ذهن خود کنید:

*        طبیعی است که من و همسرم تا حدی در زندگی مان با مشکل مواجه شویم.

*        طبیعی است که من و همسرم تا حدی با هم متفاوت باشیم.

*        طبیعی است که هر انسانی ممکن است در زندگی اش اشتباه کند.

2.     به هر طریق ممکن سعی کنید رابطه صمیمانه ای با همسرتان برقرار کنید و او را نیز به این کار تشویق کنید. در این زمینه اطلاعات خود را زیاد کنید، از تجارب افراد موفق استفاده کنید، کتاب بخوانید، مشاوره بروید و ...

3.     به همسرتان وفادار باشید.

4.     روابط زناشویی مطلوبی با همسرتان داشته باشید. در این زمینه با هم صحبت کنید و نظر همدیگر را بپرسید، کتاب بخوانید و به مشاوره بروید.

5.     تمرین های هفته های بعدی ما را دنبال کنید.

 

نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت،

اما می توان شروع کرد و پایان خوبی داشت.

 

    

نظرات

میهمان (تایید نشده)
30 دى 1392

من 1 ساله که ازدواج کردم البته 2 سال هم عقد بودیم. اوایل ازدواج هفته ای 2 یا 3 بار با هم دعوا می کردیم. اما الان کمتر شده. بعضی رفتارهای همسرم و خانوادش منو اذیت می کرد. حتی برای مسائل پیش پا افتاده با هم دعوامون می شد. پدر شوهرم اخلاق خوبی نداره و بعضی از اخلاق های شوهرم هم به اون رفته به خاطر همین هر وقت از اون ناراحت میشم تمام کارهایی که تو این مدت از خواهر و برادرش دیدم که اذیتم کرده و کارهای خودش که آزارم داده همش جلوی چشمام میاد. دفعات پیش و این بار تو عصبانیت بهش گفتم تو هم مثل فامیلات دیوانه هستین. کلا خانوادش با هیچ کس رفت و آمد ندارن و از لحاظ روانی مشکل دارن و افسرده اند. بعد از 3 روز قهر با هم آشتی کردیم و امروز دیدم تو یه برگه باطله که قبلا جلوی دستش بود نوشته "حالم ازت به هم می خوره".. به نظر شما این حس تا چه حد ممکنه واقعیت داشته باشه؟ زودگذره یا این که واقعا این حس رو داره؟؟ البته الان با هم خوب شدیم ولی اون موقعی که داشتیم آشتی می کردیم گفته که هر دفعه با این حرفات ازت متنفر می شم بعد که آشتی می کنیم یه ذره ازین تنفر تو قلبم باقی می مونه... واقعا راست می گه؟؟ البته نا گفته نمونه منم وقتی اونو با دیگران تو دلم مقایسه می کنم می بینم واقعا نسبت به پسرهای الان خیلی کارهارو برام انجام نمیده و مثل مردهای قدیمی فکر میکنه. بعضی اوقات احساس می کنم انتخاب اشتباهی کردم و پشیمونم.

میهما (تایید نشده)
27 تير 1393

7ب خونوادش باکسی رفت وامد ندارن افسرده هستن مگه ازاول ندیدی چرا قبول کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. بعضی ازشماهم واقعا هیچ مشکلی ندارید فقط میخوهید بهونه بگیرید خودتو بذارجای اونی که همسرش بهش خیانت میکنه محلش نمیذاره بعدشم ماادما حرفایی که دل ادمو میسوزونه خوب یادمون میمونه ببین خودت اینجوری نیستی مثلا درمورد خودم خواهرم خیلی خوبه هرچی شوهرش واسش میخره جفتشو هم واسه من میخره هرچند من ازش نمیخوام اما اکثراوقات تو کارام دخالت میکنه بهم توهین میکنه من 24 سالمه بامن واقعا رفتار تحقیرامیزی انجام میده حالا طوری شد که من فقط به خاطراینکه نبینمش دارم میرم یه دانشگاه دیگه چون وافعا دیگه دوست ندارم ببینمش ازش بینهایت بیزارم چون حرفاش مثل نیش زنبورتوقلبم فرو میره ازش بیزارم دقیقا درمورد توهم این صدق میکنه

میهمان (تایید نشده)
13 بهمن 1392

ای خواهر جان ما زن ها همه بدبختیم و فقط میتونیم بسوزیم و بسازیم.......

میهمان (تایید نشده)
07 بهمن 1392

من 25 سالمه 5 ساله ازدواج كردم يك پسر 3ساله دارم قبلا رفيق زياد داشتم همه را ترك كردم و فكر ازدواج افتادم بخاطر اينكه مادر نداشتم و پدرم مي خواست ازدواج كنه و خيلي بهم فشار مي اورد و داشت ديگه ابرو خودش را ميبرد چند بار قهر كردم باهاش جواب نداد سر آخر مجبور شدم تن به ازدواج بدم ديگه از نظر روحي و جسمي خيلي تحت فشار بودم كار بيرون و خانه را باهم ميكردم 2ساعت بيشتر نميتونستم شبانه روز بخوابم فشارهاي روحي از جانب پدر هم از يك طرف بحرحال ازدواج كردم باكسي كه نمي شناختمش و ديگران گفتن خوبه هم خودش و هم خانوادش اويل خيلي عاشقش شدم و دوستش داشتم كم كم فهيمدم با يكي از اعضاي خانواده البته نامحرم درحد محرم خودماني است زياد اهميت ندادم گفتم بهر حال قبل من حتما بااين درد و دل و به نوعي محرم اسرار هم بودن از طرفي اون شوهر و بچه داره خلاصه يك مدت گذشت پدر داد ندارم و عروسي زوده زد و يكم جهاز را خودم خريدم و بقيشا پدرم خلاصه عروسي گرفتيم و رفتيم سر خانه زندگيمون از همان روزهاي اول دقيقا ماه اول فميدم يكم مشكل رواني داره و آن آشناهم هنوز باهاش ارتباط داره من نمي دونستم تا اين حده حتي روزانه 4 بار هم شده با هم تماس تلفني داشتن هر روز وقتي من گفتم نبايد باشه وقتي سر كار ميرفت اين تماس ها بود شوهر اون فكر ميكرد شايد ماهي يكبار عادي داره پيش ميره هنوز هم چيزي نمي دونه شوهرش بلاخره بعد از اينكه بچم بدنيا امد يعني بعد دوسال موفق شدم اين ارتباط را تمام كنم اما گاهگاهي باز پيش مي امد و من جلوشو ميگيرفتم ديگه به شوهرم فهمانده بودم اشتباهه .ولي ازون به بعد باز شوهرم شروع كرد ايندفه با ناسازگاري يك روز رفتم خونه ديدم داره سيگار ميكشه قسمش دادم ديگه نكنه باز پيش اومد ايندفه به خانوادش گفتم ديگه نكشيد گفت داشت مثل رفيقش كه زنش را امتحان كرد اينم منا امتحان كرد . دفعه بعد ديدم با رفيقش مي خواد بره مسافرت 3روز نياد نزاشتم هرجور بود دفعه بعد ديدم ميره بارفيقش كه آخر دوست دختر بازيه با ون پاي حرفاش كه با دختره چطور بود و چكار كنه اينم زن گرفت راحت شدم باز چسبيد به يه رفيق ديگش كه درست مثل اولي شرايطش بود اونم ديگه نمي دونم چي شد خودش ارتباطشو باشوهرم كم كرد حالا چسبيده به يكي كه مجرده بازم و اينا واسه تفريح يكجايي ميبره كه هر وقت مياد خانه تنش بوي سيگار ميده اما شوهرم نميكشه فقط هرروز يا دوروز در ميان با اين رفيقشه حالا كارش شده اين رفيقش و اينكه بدتر ازون هروز هم قليون ميكشه بعضي وقتا روزي دوبار ديروز هم رفت با دوتا رفيق مجردش خونه يكيشون بدون اطلاع من و اينكه زنگم زدم چندتا دروغ پشت هم گفت تا نگه كجاست كه من فهكيدم و الان خيلي ازش ناراحت و دلخورم حتي بحث طلاق هم كرديم شما بگين چيكار كنم ؟

زهرا (تایید نشده)
03 ارديبهشت 1393

سلام عزیزم انقدرحودتوناراحت این مساءل نکن.من یک سال ونیمه عقدم وشوهرم چندتادوست داره که همشون متاهل هستن ولی همشون هم دوست دختردارنمسافرت مجردی میرن وبه شدت رفتارای بدی دارن.شوهرمنم ازشون کوچیکتره،من اصلااجازه ندادم مثل اونارفتارکنه.خداییش خودش هم خواست،امابعضی مواقع میبینم که رفتارش یکم مثل اوناشده یابه خاطراینکه میدونه من ازشون خوشم نمیاد،وقتی پیششون باشه به من دروغ میگه.تموم زندگی من شده فکرکردن به این که نکنه بعدارفتارش مثل اونابشه وبخوادخیانت کنه.امامامانم میگه تاوقتی این اتفاق واست نیفتاده بهش فکرنکن،نهایتش یابایدبسازی یاطلاق بگیری.منم اینوازببچگی یادگرفتم که اگه چیزی راهم ازدست بدم،ولی مقثرنباشم،دلیلی نداره بقیه عمرموباحسرت زندگی کنم.بالاترازسیاهی رنگی نیست.بایدسعی کنیم شوهرمونوراضی نگه داریم ولی وقتی لیاقتی نداره نبایدخودمونابه خاطربی لیاقتیش اذیت کنیم.من سرهمین قضیه تشنج کردم والان بایدچندسال دارومصرف کنم.بهتره مثل من نشی واول به فکرخودت باشی.این ازهمه چیزمهمتره.

mosavi
06 بهمن 1392

 

با سلام یرای دیدن پاسخ سوال خود به لینک زیر مراجعه نمایید

http://islamshenasi.ir/node/1338

توجه توجه!!

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید

 

میهمان (تایید نشده)
22 دى 1392

سلام5 ساله ازدواج کردم یک دختر 1.5 ساله دارم .بعد از زایمان دچار افسردگی بعد از زایمان شدم البته از قبل هم این افسردگی را داشتم ولی بعد از زایمان زیاد شد تا جایی که دیگه نمی تونستیم من و شوهرم همدیگه رو تحمل کنیم خیلی دکتر و مشاور رفتم الان خوب شدم ولی تازه فهمیدم که تو این مدت شوهرم اعتیاد داشته و حالا اون سر لج گذاشته حالا که من خوب شدم اون میگه 5سال اذیت شدم نمیتونم فراموش کنم به من بی توجه شده کینه زیاد داره تو رو خدا کمکم کنید چه کار کنم من زندگیمو دوست دارم؟

میهمان (تایید نشده)
07 بهمن 1392

عیبی نداره بابد تحمل کنی ساید خدا خواسته که اینجور شه

mosavi
29 دى 1392

 

با سلام یرای دیدن پاسخ سوال خود به لینک زیر مراجعه نمایید

http://islamshenasi.ir/node/1337

توجه توجه!!

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید

 

میهمان (تایید نشده)
18 دى 1392

من با شوهرم 5سال دوست بودیم تا بالاخره عقد کردیم یکسال است عقد کردیم شوهرم مرد خوبیه و دوستش دارم اما اصلا خرج نمیکنه هردو شاغل هستیم.حتی وقتی بیرون میریم غذا بخوریم یا من حساب میکنم یا شریکی.تواین یکسال یه مانتو یا کفش یا لباس نخریده برام چه برسه به طلا وجواهر اعتراض که میکنم میگه مگه واسه خودم میخرم یا یجوری با شوخی از زیرش در میره این مسئله خیلی برام غیر قابل تحمل شده خواهش میکنم راهنمایم کنید.

mosavi
25 دى 1392

 

با سلام یرای دیدن پاسخ سوال خود به لینک زیر مراجعه نمایید

http://islamshenasi.ir/node/1327

توجه توجه!!

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید

 

باران (تایید نشده)
16 دى 1392

من 5 ماهه عروسی کردم شوهرم همش از من و خانوادم ایراد میگیره فوق العاده تحت تاثیر برادراش هست به همین دلیل فکر میکنه من تحت تاثیردیگرانم... به شدت عصبانی میشه هر وقت از خونشون برمیگردیم کتک جانانه و فحشای ناموسی نثارم میشه... به اونکه تو فامیل من فحش نداده نیست.با اینکه اصلن به خانوادش توهین نمیکنم و در رابر کتکاش فقط گریه می کنم با یک تن کبود شده،هر روز بدتر میشه .خیلی خودخواهه و در مواردی هم که به من مربوطه از من نطر خواهی نمیکنه... خانوادشون از نظر روابط اجتماعی ضعیفن فقط خودشون با خودشون رابطه دارن و دخالت های مخرب میکنن من گاهی فکر میکنم چون فقط خودشون با خودشون هستن میترسن همو از دست بدن... تفکراتشون خودخواهانه هست انتظار دارن تمام دنیا به اونا احترام بذارن در حالی که خودشون به اونا توهین کرده باشن،الان 3 هفتست تصادف کردم مادر شوهرم حتی یه زنگ نزده ولی یه بار شوهرمو انداخت جون من که چرا خانواده زن تو احوال خواهرتو زنگ نزدن از شخص شخیص مادر شوهر بگیرن کتک و فحش نثارم شد پ چرا خودش به من زنگ نزده؟ من الان گوشه خونه افتادم دختر اون فقط کبودی داشت و مامانم به خودش زنگ زده بود... مادر زن داداش نزدیک تره یا مادر شوهر؟ حالا کاش همین بود اگه فحشت بدن باید بخندی بگی سپاسگذارم... اگر کسی با من بد حرف بزنه نباید چیزی بگم و جرات داری بگو حمایتم کن.... متاسفانه شوهرم نمیفهمه الان من خانوادش هستم و فقط منو مورد حمله ی افکار تزریقی خانوادش و یا افکار بد بینانه ی خودش قرار میده.... آیا ادامه این زندگی فایده ای داره؟ با چنین شوهری و خانواده ای؟ نظراتشون فقط در جهت تخریب بیشتر رابطه هست تا حل مشکلات ... من میخوام جدا شم تا بچه ندارم و زیر0 3 سال سن دارم... هر دو کارمندیم و تحصیلکرده!!!! از خدا میخوام جواب ظلماشو بده هر گز حلالش نمیکنم

میهمان (تایید نشده)
17 فروردين 1393

منم همین طورم عزیزم تا بچه دارنشدی جدا شو استقلال مالی هم که داری

میهمان (تایید نشده)
17 فروردين 1393

منم همین طورم عزیزم تا بچه دارنشدی جدا شو استقلال مالی هم که داری

mosavi
08 اسفند 1392

با سلام باران

پاسخ سوال شما مدت هاست که در لینک زیر داده شده است

و برای ایمیلتان هم ارسال گردیده است

http://islamshenasi.ir/node/1339

توجه توجه!!

لطفا سوالات خود را اگر مایل به گرفتن پاسخ هستید در بخش مشاوره سایت( که آیکن آن را در ستون سمت چپ سایت مشاهده می نمایید ) ثبت نمایید

 

kh (تایید نشده)
05 اسفند 1392

اره عزیزم به نظر منهم جدا شی خیلی بهتره چونمن هم شرایط تورو دارم با اینفرق که من بچه دارم و باید تا اخر عمر بسوزمو بسازم

سمیرا.شاهری (تایید نشده)
01 اسفند 1392

من هم مثل شما هستم
خیلی وقتها شده به خودکشی فکر میکنم واگه گناه نابخشودنی نبود حتما تا حالا این کارو کرده بودم.
فقط خواستم بگم تو تنها نیستی
وحتی ما تنها نیستیم بیا برای هم دعا کنیم

سمیرا (تایید نشده)
06 اسفند 1392

کی جواب میدهید؟

mosavi
08 اسفند 1392

سمیرا جان شما باید در بخش مشاوره ( آیکن آن را در سمت چپ سایت مشاهده می کنید ، سوال خود را ثبت نمایید ) ما دقیقا نمی دانیم شما چه سوالی پرسیده اید که پاسخ دهیم؟! به نظر ، شما تنها با باران ابراز همدردی کرده اید!

نگار (تایید نشده)
12 بهمن 1392

سلام
به نظر من اگر طلاق نگيري خيلي ساده هستي، شوهرت رواني تشريف داره که واسه هر چيزي تو رو کتک ميزنه.
تازه اول زندگيتون که اينطوري باشه بعدا بدتر هم ميشه. معلوم نيست شايد اصلا در اثر کتک ها آسيب جدي ببيني.

میهمان (تایید نشده)
07 دى 1392

زندگی کوتاه است ای کاش همسرمن این رامی فهمید

میهمان (تایید نشده)
03 دى 1392

3ساله ازدواج کردم ولی همسرمو دوست ندارم من با تنفر کامل با همسرم ازدواج کردم فقط از ترس پدر و مادرم تن به این ازدواج دادم با این سن کمم هنوز عشق رو تحربه نکردم خیلی از آینده ام میترسم دوست دارم مانند بقیه عاشق همسرم باشم اما نمیتونم خیلی مطالعه کردم و خیلی از رفتارامو تغییر دادم ولی دیگه خسته شدم فایده ای نداره من به همسرم علاقمند نمیشم دیگه کم آوردم....

میهمان (تایید نشده)
16 فروردين 1393

عزیزم کسانی هم که باعشق ازدواج میکنن حالشون بهتر از تو نیست

زهره (تایید نشده)
02 آذر 1392

سلام.من هميشه عاشق همسرم بودم و به گفته خود همسرم همه كار براش انجام دادم و اون هيچ كمبودي توي زندگيش نداره.ولي دو روزه احساس ميكنم واقعا ازش متنفرم و حتي دوست ندارم نگاهش بكنم تورو خدا كمك; ميترسم همين طوري بمونم

mosavi
05 آذر 1392

نگران نباشید این احساسات که دلالیل محکم و منطقی ندارند زودگذر هستند پس به خود تان فرصت دهید و عجولانه بر مبنای این احساس زودگذر تصمیمی نگیرید. موفق باشید

میهمان
19 آبان 1392

سلام 5 ساله ازدواج کردم شوهرم 2 سال ازم کوچیکتره من کارمند یک اداره نیمه دولتی هستم و همسرم راننده (البته هر سال شغلشو عوض میکنه) همه جیزه زندگی رم از من داره ماشین خونه... سال دوم زندگیمون فهمیدم ترامادول مصرف میکنه ترکش دادم ولی بعد از اون دوبار دیگه هم ترکش دادم دفعه اخر قول داد که دیگه نره سمت مواد. و واقعا هم سر قولش موند. احساس میکنم رفتارو اخلاق ثابتی نداره مثلا یه دفعه سر یه چیز کوچیکی شروع میکنه به بهانه گرفتن و داد زدن و اخر سر هم کارمون به کتک میرسه. الان یه دختره سه ماهه دارم خیلی من و شوهرم تو خونه دعوا میکنیم بخاطر دخترم خیلی کوتاه میام ولی دیگه ازش خسته شدم یه بار قبل از بچه دار شدنم خواستم طلاق بگیرم ولی تعهد داد که دیگه کتک نزنه

میهمان
04 آبان 1392

سلام مریم هستم تازه ساییتون رو دیدم خواهش می کنم راهنماییم کنید: من و شوهرم 4 ساله ازدواج کردیم و یک بچه یک ساله داریم. هیچی نداشتیم با کمک هم زمین گرفتیم دو طبقه ساختیم و ماشین گرفتیم. به خاط خونه خیلی زیر قرض رفتیم نتونستیم کامل کنیم تازه کلی اعصاب خوردکنی و قرض و بدهی و چک برگشتی داشتیم. شوهرم توی این وضعیت کار نیمه دولتی داشت که در اثر این فشارها توبیخ و انصرلف داد و متاسفانه معتاد هم شد. خونواده شوهرم هم به کلی از ما روگردان شدندو مارو تو شرایط سخت تنها گذاشتند.حتی دیروز یک اس ام اس از دامادشوهرم دیدم که به خاط یک میلیون که به ما کمک کرده بود و شوهرم نتونسته بود برگدونه این متن زشت رو اسا ام اس داده بود" کلی فحش رکیک داده بود و در اخر نوشته بود پول مردم خوردن نداره به گدایی افتادی ان شا.. با پولی که از مردم خوردی برای تنها بچت کفن بخری" دیروز مجبور شدیم خونه رو هم که آخرین نقطه امید بود زیر قیمت بدیم تا پول نزول و بدهی ها را صاف کنیم... حالا من موندم و یک شوهر معتاد و بیکار و بی اعصاب... خواهش میکنم راهنمایم کنید

mosavi
07 آبان 1392

دوست گرامی می توانید پاسخ خود را در لینک زیر مشاهده کنید

 

http://islamshenasi.ir/node/1276

میهمان
19 مهر 1392

31 سال دارم.13 ساله که ازدواج کردم.2تا دختر دارم.مذهبی هستم.حدود 1ساله تمام روانمو بهم ریخته.عاشقانه شوهرمو دوست داشتم تا همین یک سال اخیر و واقعا هم همیشه سعی میکردم که از من راضی باشه.فامیلها واطرافیانم به این مسئله اذعان دارن،نمیگم خالی از اشکال بودم ولی واقعا اونی نبودم که یکدفعه با اشکال گیریهای بی موردش زندگیمونو جهنم کنه،خداییش خییلی صبر کردم.سپردمش به خدا،باهاش حرف زدم و.......(اگر خدا رو لحاظ نمیکردم شاید حداقل برای درد دل هم شده به بیراهه میرفتم.همش با خدا دردو دل کردم.اینقدر از این کاراشو و تغییر کردنش بهت زده بودم که میگفتم یا زندگیمون چشم خورده یا کسی توی زندگیمون موش دونده.حتی برام احضاریه عدم تمکین داد،که قسم میخورم که براش کم نذاشته بودم.میگه حرفهای خونه رو به بیرون میبری.در حالیکه من حتی با دوستام از بدی زندگی چیزی نگفتم،فقط چون آدم اهل ابراز احساس نیست برخلاف من،شاید از اینش همیشه ناراضی بودم و گاهی دردو دلی به مادرم میگفتم.مادرم هم فوق العاده آدم با اعتقادی است.بسسسسسیار برای مشاوره بهش رجوع میکنن.همیشه بهم میگفت این مهم نیست.برات یه امتحان.اما شوهرم میگه حتی خوبیهامو هم به هیچکس نگو.البته به نظر من شوهرم از نظر اعتقادی یه مقدار تغییر کرده ودلش میخواد من ،اونو اینجوری بپذیرم درحالیکه میدونه محور کارهای من توی زندگیم خداست.مثلا میگه چرا اینقدر رو تو محکم میگیری؟.......خلاصه خیلی موقع ها ازش متنفرم،دیر میاد،توجه بهم نمیکنه و.....اگه عرش خدا به لرزه در نمیومد با طلاق وبچه هام آسیب نمیدیدن قطعا ازش جدا میشدم.3دلیل باعث شده با شما مشورت کنم.1_احساس تنفر واقعا اذیت کننده هست مخصوصا با کسی که زیر یه سقف باهاش زندگی میکنی.2_به خاطر خدا میخوام رضایت شوهرمو کسب کنم.3_به خاطر اینکه با یکی دردودل کرده باشم؛آخه دلم داره میترکه چون شوهرم گفته راضی نیستم با غیر مشاور غریبه،حرفی از زندگیمون به کس دیگه ای بگی.ولی با تمام این حرفا خداکنه صبرم لبریز نشه.ازش متنفرم.توی این چند سال خالصانه عشقمو به پاش ریختم.اما اون مثل یه ذره بی چیز لهم کرد.

mosavi
22 مهر 1392

برای دیدن پاسخ خود به لینک زیر مراجعه نمایید.

میهمان
26 شهريور 1392

قب از اینکه عقد بکنم با یه پسر دیگه نامزد کردم،2 سال درگیر بودیم تا رفتیم ازمایش خون.با تمام مشکلات جونمو واسش میدادم با تمام وجود دوستش داشتم ولی با مخالفتهای عموش نشد که بشه دیگه از انتظار خسته شدم تمومش کردم.ضربه سختی حوردم واقعا نابود شدم.حدود 7ماه بعد یکی از فامیلای دورمون اومئن شیراز پسرش منو دید ازمن خوشش اومد.منم چون دیگه از تنهایی و گریه خسته شده بودم در عرض 2روز بهش جواب +دادم.قبلش حتی 1بارم ندیده بودمش/ولی همه ازش تعریف میکردن.3هفته بعدش عقد کردیمو جشن نامزدی کرفتیم.نمیدونم چرا انقدر عجولانه تصمیم گرفتن/ادم پاکیه ولی بداخلاقه کم حوصله هست.اصلا نمیدونه محبت چیه برعکس اون کسی که قبل باهاش بودم.الان 3ماه از عقدمون میگذره.واقعا دارم زجر میکشم.خودم افسرده شدم اونو هم دارم زجر میدم.حتی نمیتونم ذره ای دوستش داشته باشم.اخلاقش باهام سازگار نیست.دوست دارم ازش جدا شم وای میترسم آهش بگیرتم....
ای خدا از تموم دنیات خسته شدم.دیگه هیچی نمیخوام جز مرگ

میهمان
02 شهريور 1392

من هم شوهرم روانی است 22 سال با او زندگی کردم تحصیلات عالیه دارم بخاطر فرزندان با او زندگی می کنم او معتاد به موادتریاک است هر روز به من تهمت می زند از همکار گرفته تا بقال سرکوچه من در یک زندان زندگی میکنم هر وقت قصد طلاق را داشتم انقدر مرا میزند به قصد کشتن چک پول و حقوق من را از من میگیرد شاید خنده دار باشد با وجود گرفتن ماهانه2میلیون حقوق پول کرایه تاکسی را به اجبار به من میدهد ونماز که نمیخواند مثل ریگ بیابان دروغ میگوید چشم ناپاک به همه حتی دختربچه های کوچک دارد ترا بخدا هرکسی سرنوشت مرا می خواند فقط دعا کنید که این مرد بمیرد تا من راحت شوم.

میهمان
27 آبان 1392

عزیزم تو تنها اینجوری زندگی نمیکنی منم مثل توام تازه من یه مادر شوهر بدجنسم دارم به خدا توکل کن قران بخون بذار راحت تر تحملش کنی برات دعا میکنم توهم منو دعا کن

میهمان
29 مرداد 1392

همه جا در پاسخ چنین سوالی نوشته شده که شرایط گفتگو را فراهم نمائید اما اگر شوهر این خانم مثل همسر من آدم یکدنده و لجبازی باشه که هر گونه انتقادی باعث بشه به باد فحش ببندتتون و به هیچ وجه نشه باهاش حرف زد چی؟ من واقعا خسته شدم. هنوز بچه ندارم و فکر میکنم بهتره جدا بشم. واقعا ازش بیزار شدم. وقتی ازدواج کردم انقدر خواهرم گفت این عالیه زود شوهر کن . و چون به خواستگار قبلیم جواب رد داده بودم و با برخورد خیلی بد خانوادم مواجه شده بودم به این آدم بر اساس حرفاش جواب مثبت دادم . درحالی که همه حرفاش دروغ بود. ازش متنفرم.

میهمان
28 خرداد 1392

مجبورم دست نامادری بزرگ شدم می ترسم خسیسه خرجی نداره همه چیزش از منه خونه خرجش خوراکش لباسش زبونم داره میترسم بچمو بگیره و دست نامادری بزرگ کنه میگه نه بچه را میدم نه مهریه میدم بعضی وقتها هم میگه از مهرت بگذر بچه را بدم میگه من بچه را میخوام چیکار ?! فکر میکنم 9 ساله ازدواج کردم و روز به روز متنفرتر میشم چیکار کنم فقط از وضع جامعه میترسم که نتونم بچمو بزرگ کنم

میهمان
11 خرداد 1392

چیکار کنم که دیگه به حرفای بدی که خانواده شوهرم به من گفتن و رفتار بدی که با من داشتن فکر نکنم ازشون متنفرم مخصوصا اینکه مجبورم توی خونه شون زندگی کنم دارم روانی میشم هروقت تنها میشم همه ی حرفایی که به من گفتن میاد تو ذهنم منم راجع به این موضوع با هیچکس صحبت نکردم دوست ندارمم به کسی بگم فقط از خدا میخوام کمکم کنه به خودش قسم دارم دیوونه میشم کاش میشد حدال ازشون دور بودم با اینکه نمی بینمشون و از یه در دیگه میرم بیرون اما همینجوری هم نمیتونم تحملشون کنم خدا منو ببخشه اما دست خودم نیست برام دعا کنین تا به آرامش برسم تا این نفرت ازم دورشه چون نمیخوام به خاطر یه مشت آدم بی ارزش زندگیم خراب شه خدایا خودت کمکم کن

mosavi
16 خرداد 1392

برای مشاهده پاسخ خود اینجا کلیک کنید

مهمان (تایید نشده)
28 آبان 1391

از شوهرم متنفرم

mosavi
28 آبان 1391

بهتر نیست در مورد دلایل تنفرتون توضیح بدین . شاید با صحبت کردن در موردش بتونید به یک راه حل برای رفع مشکلتون برسید.

مردتنهاي 1 (تایید نشده)
16 تير 1391

15 ساله كه ازدواج كردم و 1 دختر13 ساله و 1 پسر7ساله دارم توي ان سالها هيچوقت به همسرم توهين نكردم ولي اون بيمار رواني هست و بارها و بارها به من و خونواده من توهين كرده و مي كنه و رفتارش بقدري برام غيرقابل تحمل شده كه اصلا از همه دنيا بيزار شدم و فقط خودم رو با كار اداره سرگرم مي كنم . مي دونم كه بايد با اين همسر نفرت انگيز فقط كناربيام و عمرم رو به پايان ببرم . زنم از اينكه من ازش متنفرم اطلاعي نداره چون هميشه بهش احترام گذاشتم ولي اون هميشه به من بي احترامي كرده . اون تمام فكرش برادرهاش هستند كه يكي از يكي آشغال تر و بدترند .

mosavi
10 تير 1391

همسرتون به شما چه توهین هایی می کنه؟! یعنی از چه چیز شما و خانوادتون ناراحته ؟ نفرت شما از اون بخاطر حس تنفری است که اون از شما و خانوادتون داره و بصورت بی احترامی بروز می کنه، پس بیایم اول ببینیم چه چیزی همسرتون رو رنج میده؟ اونوقت اگر دلایل اون رفع شد و اون باز هم به پرخاشگری ادامه می داد اونوقت در مورد نوع بیماریش  صحبت کنیم...

کليه حقوق اين سايت متعلق به مدرسه علمیه اسلامی شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

آمار سایت

  • بازدید کل: 7,924,565

    اوقات شرعي